معیارهای هویت بخشی به مجتمع های مسکونی | ... | |
مستمر فرآیند انطباق، پویاست. چنانچه تشخیص بنای احراز هویت قرار گیرد، ناگزیر باید در دو سطح تحقق یابد تا بتواند پدیدهای را هویتمند تلقی کرد: اولاً لازم است پدیده مورد نظر از پدیده های غیر همسنخ با آن قابل بازشناسی باشد و ثانیاً باید نسبت به پدیدههای همسنخ آن تشخیص داشته باشد. بازشناسی و تشخیص مباحثی هستند که محورهای بخش راهکارهای عملی مقاله را تعریف میکنند. این راهکارها از یک طرف معطوف به تبیین اهداف و راهبردهای لازم در جهت بازشناسی یک مکان به عنوان حوزهای قابل سکونتاند. و از این منظر، در هم تنیدگی، نفوذپذیری، خوانایی، آسایش، امنیت، آرامش، خودمانی بودن و دنجی مکان را مد نظر قرار میدهند. از طرف دیگر به بیان مواردی میپردازند که موجبات تشخیص محله و یک مجتمع زیستی را به عنوان بخشی از شهر، نسبت به سایر مکانها و درصد اجزای آن فراهم میآورند. درنهایت نوشتار حاضر مدعی است که بحران هویت معضلی حل ناشدنی و فاجعه ای علاجناپذیر نیست. و هویتبخشی امری ممکن و نه چندان دشوار است. بیشتر مردم در محیطهایی موسوم به «بافت مسکونی» زندگی میکنند و خواهناخواه با مشکلات این بافتها نیز دست به گریباناند. خطر بزرگی که آنان را تهدید میکند این است که به این مشکلات عادت کنند و حساسیت خود را نسبت به آنها از دست بدهند. این واقعه تحمل مشکل را آسانتر میکند بلکه یافتن راه حل مقابله با آن را دشوارتر میسازد، زیرا در آن صورت نمیتوان علت آشفتگیها و بی قراریهای روانی و احساس رها شدگی و بیریشگی خود را دریافت. بازگویی و یادآوری این معضلات شاید سبب گردد که به جای بیاعتنایی توأم با بدخلقی، توجه متعهدانهتری نسبت به بافتهای مسکونی موجود صورت گیرد.[1]درشرایط کنونی که در بیشتر بافتهای مسکونی ما حتی نزدیکترین همسایهها نیز غریبهاند، بدیهی است که عرصههای نیمه خصوصی و نیمه عمومی ناپدید گردند. زیرازندگی یا در هسته خانواده و درون عرصه خصوصی و پنهان از اغیار میگذرد و یا به شتاب در میان عرصه عمومی جریان مییابد. در زمان حاضر رسانهها و وسایل ارتباطی نقش عرصههای پیش گفته را، که محل مراوده و تعامل اجتماعی بودند، به دوش گرفتهاند. استفاده از این مظاهر فناوری نیز مستلزم وابستگی هرچه بیشتر به امکانات موجود در عرصه خصوصی است. به این ترتیب، وسایل ارتباطی و فناوری ارتباطات، درست بر خلاف نام خود، به نوعی در جهت تضعیف روابط انسانی گام برداشتهاند. در این شرایط شدت یافتن احساس غریبگی، تنهایی و رهاشدگی در افراد چندان هم دور از انتظار نیست. از مهمترین تبعات این غریبه شدن، بیتفاوتی شهروندان نسبت به سایرین و نسبت به محیط زندگیشان است. غریبهشدن انسانها با یکدیگر را نمیتوان تنها به فناوری نسبت داد. بخشی از تقصیر نیز متوجه طرز فکر انسان امروزی است. از دو قرن پیش دموکراسی و آزادی جایگاهی آرمان گونه در اندیشه بشر برای خود باز کرد و اندک اندک در شئون ظاهری زندگی او نمود یافت. این امر دیر یا زود اکثر جوامع را تحت تأثیر خود قرار داد. در مقابل محله که فضای دوستیها و دیدارهای اجباری بود، جامعه جدید ادعای دوستیها و رویدادهای انتخابی را داشت. در این شرایط وظایفی که به دوش همسایگان بود، به عهده نهادهای اجتماعی گذارده شد. بنابراین شهر به جای تقسیمات مترکز محلهای، به مجموعهای از لایههای غیرمتمرکز و شبکههای مختلفی از روابط گذرا تبدیل شد. همگانی بودن خدمات این گونه نهادها به جای افزایش احساسات
مشارکت شهروندان، فاصله آنها از یکدیگر را بیشتر کرد.در این میان، نقش کالبد فضا را نیز در تقلیل روابط اجتماعی نمیتوان نادیده گرفت. در بافتهای کنونی ارتباط یک واحد مسکونی با فضای عمومی و معابر مغشوش است. یا خانه مستقیماً به معبر باز میشود، که در این صورت حریم خصوصی آن تهدید میگردد، و یا به آن پشت میکند، که در این حالت زندگی از فضای عمومی رخت بر میبندد. از طرف دیگر دانهها و فضاهای بافت چنان با بیتفاوتی کنار هم نشستهاند که هیچگونه احساس همبستگی یا ارتباط با ساکنانشان القاء نمیکنند.[2] مطالب ذکر شده مشتی بود نمونه خروار که سبب گردید محیطهای مسکونی ما به وضع فعلی درآیند و هویت آنها به یکی از بحث برانگیزترین موضوعات عصر حاضر تبدیل شود. تا جایی که امروزه هر کس به طریقی – خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه- در چنگال نگرانی هویتی اسیر است. تا وقتی بحران هویت به عنوان معضلی حل ناشدنی و یا حداقل بسیار پیچیده فرض گردد، رهایی از شرایط کنونی چندان محتمل به نظر نمیرسد. یکی از دلایل این فرض آن است که تعریف مشخصی از هویت در دست نیست و همین امر هویت بخشی را دشوار و حتی ناممکن جلوه میدهد. بنابراین شاید نخستین گام در تحقق «هویت بخشی به بافتهای مسکونی»، ارائه تعریفی از هویت براساس «پایگاهی نظری» باشد تا بتواند زیربنایی برای پیشنهاد «راهکارهای علمی، در این زمینه گردد. 2-2-6-3-هویت و شناسه های آن در طراحی مسکن جمعی طراحی مسکن به صورت انبوه معمولاً تنزل در کیفیت بیان هویت انفرادی واحدهای مسکونی را به همراه دارد. در کارهای اجرائی مسکن، به ویژه از زمانی که مسکن چند واحدی و ساخت انبوه مورد توجه سرمایه گذاران قرار گرفته است، غالباً مزیت های ساخت و سازهای تکراری، نسبت به مشارکت ساکنین در برنامه ریزی و طراحی مجموعه های مسکونی حق تقدم داشته است. از سوی دیگر نیاز مردم به سرﭘناه در بسیاری از موارد امکان انتخاب و اظهار نظر در مورد طراحی را در اولویت های بعدی قرار داده است. همچنین کنترل های حاصل از برنامه ریزی و مالکیت مشاع ایجاد شناسه برای واحد های مسکونی و امکان دخل و تصرف ساکنین را با مشکل مواجه می سازد.هویت و شناسه مجموعه های مسکونی به ((…تمایز گروههای اجتماعی و افراد و به درک فضای اجتماعی که اشغال کرده اند))کمک می کند. هویت و شناسه می تواند ((فردی)) یا ((براساس ویژگی های گروهی))، ((مثبت)) یا ((منفی)) باشد، و می تواند علاوه بر مفاهیم اجتماعی از طریق بسیاری از مفاهیم غیر کلامی و محیطی از قبیل فرم واحد های مسکونی نیز بیان شود.در فرهنگ غربی بطور عام تصویر متمایز واحد مسکونی عامل مهمی برای بیان هویت و تشخص فردی است، که شاید دلیلی برای علاقه به واحدها مسکونی مجزا به عنوان وسیله ای برای بیان منزلت فردی ساکنین باشد. این امر در کشور های مختلف تفاوت های فرهنگی زیادی دارد. در زبان فارسی مفهوم هویت بیشتر مثبت در نظر گرفته شده است. در حالی که نقاطی از شهر یا بعضی از آثار معماری به دلیل یادآوری رویدادی خاص در زندگی اجتماعی مردم، می توانند هویت منفی نیز داشته باشند. محدوده
[یکشنبه 1398-07-21] [ 06:18:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|