با 10 سوال کمی و 30 سوال کیفی برای سنجش عملکرد واحدهای مختلف سازمانی بوده است.

 با حل مدل به روش کانو فازی ضریب اهمیت عوامل مؤثر بر نوآوری تدریجی و بنیادی به دست آمد که مشخص شد عواملی چون سبک رهبری، مدیریت دانش، مدیریت کیفیت از اهمیت بالایی جهت ارتقاء نوآوری در سازمان برخوردارند. و سپس با حل مدل توسط شبکه عصبی پرسپترون، جایگاه هر واحدکاری سازمان فولاد مبارکه اصفهان از نظر نوآوری مشخص گردید. در نتیجه واحدهایی مثل معاونت تکنولوژی، نورد سرد و تعمیرات و نگهداریکه در نوآوری تدریجی، بنیادی و یا هر دو آنها موفق عمل کرده بودند به عنوان الگویی برای دیگر واحدها معرفی شده اند. همچنین راه­کارهایی جهت بهبود وضعیت دیگر واحدها برای دست یابی به نوآوری بنیادی بالاتر و یا حرکت از نوآوری تدریجی به بنیادی ارائه گردیده است.

کلمات کلیدی: نوآوری، نوآوری بنیادی، نوآوری تدریجی، عملکرد نوآورانه، شبکه­های عصبی

 فهرست مطالب

عنوان
 
     صفحه
 

فصل اول : کلیات

1-1- مقدمه…………………………………… 1

1-2- شرح و بیان مساله پژوهش……………………. 1

1-3- اهمیت و ارزش پژوهش……………………….. 4

1-4- کاربرد نتایج پژوهش……………………….. 5

1-5- اهداف پژوهش……………………………… 5

1-6- سوال های پژوهش…………………………… 6

1-7- روش پژوهش……………………………….. 6

1-8- قلمرو پژوهش……………………………… 6

1-9- تعاریف واژه های پژوهش…………………….. 6

جمع بندی…………………………………….. :7

فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه پژوهش

2-1- مقدمه…………………………………… 8

2-2- معرفی نوآوری…………………………….. 8

2-2-1-نوآوری…………………………………. 9

2-2-2-طبقه بندی نوآوری………………………… 12

2-3-طبقه بندی عوامل مؤثر بر نوآوری با توجه به مطالعات گذشته    13

2-4-مروری بر طبقه بندی های نوآوری……………….. 22

2-5-عملکرد نوآورانه…………………………… 24

2-6-رویکرد علمی به تصمیم­گیری…………………… 24

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه ها اینجا کلیک کنید

2-6-1-کاربرد هوش مصنوعی در تصمیم­گیری……………. 25

2-7-شبکه­های عصبی مصنوعی………………………….. 26

2-7-1-مقدمه………………………………….. 26

2-7-2-تاریخچه شبکه­های عصبی30……………………… 28

2-7-3-نرون طبیعی……………………………… 29

2-7-4-نرون مصنوعی…………………………….. 29

2-7-5- معماری شبکه عصبی……………………….. 29

2-7-5-1- شبکه های پیشرو……………………….. 31

2-7-5-2- شبکه­های بازجریانی…………………….. 32

2-7-6-یادگیری در شبکه­های عصبی………………….. 33

عنوان
 
     صفحه
 

2-7-7-شبکه پرسپترون چندلایه…………………….. 34

 2-7-8-مزایا و معایب شبکه­های عصبی………………. 36

2-7-9-کاربرد شبکه­های­ عصبی در مدیریت…………….. 37

2-8- پیشینه پژوهش…………………………….. 38

2-8-1- مطالعات داخلی………………………….. 38

 2-8-2-پیشینه مربوط به نوآوری…………………… 38

2-8-3- مطالعات خارجی………………………….. 39

2-8-4- مطالعات مربوط به عملکرد نوآورانه…………. 40

2-9-جمع­بندی………………………………….. 41

فصل سوم : روش پژوهش

3-1- مقدمه…………………………………… 42

3-2- روش پژوهش……………………………….. 42

3-3- مدل مفهومی رویکرد پیشنهادی………………… 43

3-4-1- مرحله اول……………………………… 44

3-4-2- مرحله دوم- شناسایی شاخص های کیفیت معیارها بر اساس مدل کانو   45

3-4-2-1- فاز اول : تعیین اینکه هر کدام از معیار ها چقدر مهم است     45

3-4-2-1-الف- گام اول………………………….. 45

3-4-2-1-ب-گام دوم…………………………….. 46

3-4-2-1-پ- گام سوم……………………………. 47

3-4-2-2- فاز دوم-تعیین وزن اهمیت ویژگیهای کیفی…… 48

 3-4-2-2-الف-گام اول- استفاده از عبارتهای زبانی برای ارائه ویژگیهای کیفی 47

3-4-2-2-ب- گام دوم- تبدیل عبارت کلامی به اعداد فازی.. 48

3-4-2-2-ج-گام سوم- استفاده تحلیل گسترده چنگ……… 48

3-4-2-2-ج-الف-مرحله اول……………………….. 48

3-4-2-2-ج-ب- مرحله دوم………………………… 49

3-4-2-2-ج-چ- مرحله سوم………………………… 50

3-4-2-2-ج-ه-مرحله چهارم……………………….. 50

3-4-2-2-چ- گام چهارم- محاسبه ضریب اهمیت عوامل اثر گذار بر نوآوری تدریجی و بنیادی………………………………………. 50

3-4-3- مرحله سوم …………………………….. 50

3-4-4-مرحله چهارم ……………………………. 51

عنوان
 
     صفحه
 

3-5- جامعه آماری و نمونه آماری…………………. 51

3-6-روش جمع آوری داده‌ها……………………….. 51

3-8- ابزار گردآوری داده‌ها……………………… 52

3-9- روایی پرسش نامه………………………….. 52

3-10- انتخاب نرم­افزار…………………………. 52

3-11- جمع­بندی………………………………… 53

فصل چهارم :‌تجزیه و تحلیل داده­ها و یافته ها

4-1-مقدمه……………………………………. 54

4-2- یافته های مربوط به هر مرحله از پژوهش……….. 54

4-2-1- عوامل شناسایی شده مؤثر بر نوآوری تدریجی و بنیادی   54

4-2-2- شناسایی شاخص های کیفیت معیارها بر اساس مدل کانو    54

4-2-2-1-تعیین اینکه هر کدام از معیار ها چقدر مهم است؟     54

4-2-2-1-الف- گام اول………………………….. 54

4-2-3- تعیین وزن اهمیت ویژگیهای کیفی……………. 58

4-2-4- نتایج به دست آمده از تحلیل گسترده چنگ ……. 58

4-3- استفاده ازخروجی مدل کانو برای تشکیل یک سیستم خبره و آموزش سیستم    62

4-4- تعیین جایگاه واحدهای سازمانی در نوآوری تدریجی و بنیادی    66

4-5- تحلیل یافته‌های اصلی………………………. 70

4-6 – سایر یافته‌های پژوهش……………………… 70

4-6-1- محاسبه فاصله اقلیدسی واحدها از واحد الگو….. 70

4-6-2- مقایسه واحدهای صفی و ستادی از نظر نوآوری تدریجی و بنیادی     72

4-7- جمع بندی………………………………… 72

فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری

5-1- مقدمه…………………………………… 73

5-2-خلاصه پژوهش……………………………….. 73

5-3- یافته‌های پژوهش…………………………… 74

5-3-1- تحلیل یافته های اصلی …………………… 74

5-3-1-1- استفاده از تکنیک کانو برای گروه بندی عوامل اثرگذار بر نوآوری بنیادی و تدریجی………………………………. 74

5-3-1-2- استفاده از سیستم شبکه های عصبی پرسپترون نیز برای تعیین جایگاه  80

5-3-2- نتایج حاصل از سایر یافته ها……………… 81

5-3-2-1- محاسبه فاصله اقلیدسی واحدها از واحد الگو… 81

عنوان
 
     صفحه
 

5-3-2-2-مقایسه واحدهای صفی و ستادی از نظر نوآوری تدریجی و بنیادی    82

5-4-محدودیت ها……………………………….. 82

5-5-پیشنهادات کاربردی…………………………. 83

5-6-پیشنهادات آینده ………………………….. 83

منابع و مآخذ…………………………………. 85

پیوست ها…………………………………….. 94

پیوست 1: جداول……………………………….. 94

پیوست 2: پرسشنامه کانو………………………… 114

پیوست3:‌ پرسشنامه عملکرد ………………………. 117

مقدمه

  با تشدید روزافزون رقابت، به وجود آمدن شبکه­های ارتباطی سریع و جهانی­شدن، پژوهشگران زیادی به موضوع نوآوری‌های تدریجی و بنیادی پرداخته اند. و در پژوهش های آنها عمدتاً به موضوع شناسایی عوامل مؤثر بر نوآوری توجه شده است. در برخی از پژوهش­ها یا صرفاً معیارهای کمی و یا معیارهای کیفی مدنظر قرارگرفته است.  این در حالی است که در این پژوهش با توجه به مطالعات در دسترس همزمان از معیارهای کیفی و کمی استفاده شده است. نکته قابل تأمل دیگر ضریب اهمیت عوامل مؤثر بر نوآوری ها است. با مرور پژوهش‌های گذشته، مشخص است که ضریب اهمیت عوامل مؤثر بر نوآوری، در بیشتر آنها، غالبا از تکنیک های تصمیم گیری چندمعیاره[1] جهت تعیین ضریب اهمیت عوامل مؤثر بر نوآوری استفاده شده است . این در حالی است که، در این پژوهش با بهـره­گیری از دو روش، کانو به فرم فازی و شبکه­های عصبی، ضریب اهمیت عوامل مؤثر بر نوآوری تدریجی و بنیادی از طریق حل مدل به دست آمده است و نیازی به تعیین این ضرایب از سوی تیم تصمیم­گیری نبوده است و از این طریق میزان هر یک از این عوامل و راه کار هایی برای گذار از نوآوری تدریجی به بنیادی مشخص گردیده است.

این پژوهش مشتمل بر پنج فصل می‌باشد. در فصل اول کلیات پژوهش بیان شده است. در فصل دوم به ادبیات پژوهش پرداخته شده است که طی آن پژوهش­های مرتبط با مبحث نوآوری تدریجی و بنیادی و عملکرد نوآورانه بررسی گردیده است. سپس در ادامه با توجه به اینـکه در این پژوهش برای دسته­بندی واحدهای سازمانی از مدل­های شبکه عصبی استفاده شده است، رویکرد شبکه­های مصنوعی تشریح گردیده است. در فصل سوم مدل مفهومی و رویکرد پیشنهادی پژوهش و روش­شناسی پژوهش به تفضیل ارائه گردیده است. فصل چهارم به دسته­بندی عوامل مؤثر بر نوآوری تدریجی و بنیادی در دسته های بایدی، تک بودی، جذاب، بی تفاوتی و معکوس به کمک تکنیک کانو و تعیین میزان تدریجی و بنیادی بودن واحدهای سازمانی با کمک تکنیک شبکه های عصبی مربوط است. در فصل پنجم، نتیجه­گیری پژوهش، محدودیت‌های پژوهش و همچنین پیشنهادهایی کاربردی جهت حرکت از نوآوری تدریجی به سمت نوآوری بنیادی به سازمان ها و پیشنهاداتی جهت پژوهش­های آتی بیان گردیده است.

1-1- مقدمه

نوآوری و شناسایی عواملی که بر آن اثر دارد یک عنصر کلیدی برای سازمان ها است و سازمان ها در جهت به روزرسانی خدمات و محصولات خود و رفع هر چه بهتر و سریعتر نیازهای مشتریان خود از طریق دست یابی به نوآوری بنیادی، می توانند سهم خود را در بازار حفظ نمایند و به مزیت رقابتی دست یابند. در این فصل ابتدا مساله پژوهش تشریح می شود، سپس اهمیت و ارزش پژوهش به همراه کاربردهای آن تشریح می‌‌ گردد. در ادامه، اهداف و سوال‌های پژوهش مطرح می‌‌ گردد و روش پژوهش به طور خلاصه ارائه می‌‌ شود. سپس قلمرو مکانی، زمانی و موضوعی پژوهش عنوان شده و در پایان تعاریف واژه‌های کلیدی پژوهش بیان می‌‌ گردد.

1-2- شرح و بیان مساله پژوهش

در دهه‌های اخیر، نوآوری[2] به یک مفهوم کلیدی تبدیل شده است. توسعه شتاب‌دار علم و فن آوری، چرخه عمرکوتاه محصولات، رشد و بلوغ بازارها و جهانی شدن، همه و همه موجب افزایش اهمیت نوآوری برای سازمان ها شده است. بسیاری از سازمان ها در محیط خود با مشکلات زیادی از لحاظ رقابتی مواجه هستند که ناشی از سرعت بالا در تغییرات محیط به خصوص تغییرات تکنولوژی می‌باشد.  در حقیقت نوآوری یک ضرورت برای سازمانهایی است که در محیط‌های پویا و غیر قابل پیش‌بینی رقابت می‌کنند و همچنین به عنوان یک منبع حیاتی ایجاد مزیت رقابتی عمل می‌کند. به بیان دیگر در عصر جهانی­شدن و ارتباطات، سازمانها نیازمند اخذ تصمیمات صحیح و سریع هستند تا بتوانند در عرصه تنگاتنگ رقابت، گامی‌‌ جلوتر باشند.

به دلیل وجود رقابت زیاد بین جوامع، اکثر کشورها با تکیه بر نوآوری به دنبال افزایش بهره‌وری و بهبود وضعیت اقتصادی خود هستند(حمیدی زاده، 1387). نوآوری به عنوان یک عامل حیاتی برای سازمان ها جهت ایجاد ارزش و حفظ مزیت رقابتی در محیط‌های پیچیده و پویای امروزی قلمداد می‌شود (رنجیت[3]، 2004). پس باید مدیران و کارکنان از قدرت خلاقیت و نوآوری در جهت تطبیق با تغییرات سریع، خطوط تولید و شیوه‌های مدیریتی استفاده کنند (دامان پور[4]، 1991). در واقع هدف از نوآوری و بررسی آن دست‌یابی به مسیری برای مدیریت نوآوری به نحوه مطلوب و صحیح است (شاهین و صادق بیگی، 1389) تا از این طریق سازمان ها بتوانند به عملکردی نوآورانه‌تر و سودآوری بیشتری دست یابند چرا که نوآوری به عنوان عنصر کلیدی در عملکرد سازمان ها محسوب می‌‌ شود. (شاهین و پورحمیدی[5]، 2011). دلیل اصلی اهمیت نوآوری آن است که، به سازمان ها کمک می‌‌ کند تا با سرعت بیشتری توانایی خود را در تولید مخصولات جدید بالا ببرند(شاهین و زینلی[6]، 2013). بنابراین به دلیل آنکه نوآوری به برنامه‌های کاربردی جدید از دانش، ایده‌ها، روش‌ها و مهارت‌ها مربوط می‌شود که می‌توانند قابلیت های منحصر به فرد و اهرمی‌‌ رقابتی را در سازمان ایجاد نمایند (ام سی دورموت و اکونور[7]، 2002)، می توان کاربردهای مختلفی را برای آن متصور شد. نوآوری متناسب با کاربرد، به انواع مختلف تفکیک شده است. یکی از این تقسیم‌بندی‌ها، تفکیک نوآوری‌های به نوآوری بنیادی و تدریجی است (چیزا و همکاران[8]، 1996 ؛ دی وار و داتون[9]، 1986). نوآوری تدریجی از تغییرات جزئی در محصولات فعلی، با استفاده از تکنولوژی‌های موجود حاصل می‌شود، در حالی که نوآوری بنیادی نشان دهنده‌ تغییرات اساسی در محصولات جدید است که ناشی از تغییراتی انقلابی در تکنولوژی‌های مورد استفاده می‌باشد (دی وار و داتون، 1986, اتلی برایجس و اکوف [10]، 1984; سونگ و مونتیا وسی[11]، 1998).

با توجه به مطالب بالا دست‌یابی به عواملی که می‌توانند پیش‌بینی کننده‌ این نوآوری­ها باشند، از اهمیت بالایی برخوردار است و این در حالی است که پژوهش ها تنها به تعدادی از این عوامل توجه نموده اند (شاهین و همکاران[12]، 2011، شاهین و همکاران 2014). و در مطالعات در دسترس، هیچ پژوهشی به صورت جامع به همه عواملی که می‌تواند نوآوری را تحت تأثیر قرار دهد، توجه نکرده است.  به همین دلیل در پژوهش حاضر، تلاش بر آن است که تمام پژوهش های در دسترس مورد مطالعه قرار بگیرد تا عوامل اصلی و مهم در پیش بینی نوآوری مورد بررسی قرار بگیرد چرا که از این طریق به شکل جامع تری به مطالعه نوآوری پرداخته می‌‌ شود. اگر همه عوامل مؤثر بر دو نوع نوآوری بنیادی و تدریجی، مورد مطالعه قرار گیرد و اولویت‌بندی شود، سازمانهایی که به دنبال نوآور شدن هستند، می‌توانند درک کنند که برای دست یابی به هر کدام از نوآوری‌های بنیادی و تدریجی باید از چه عواملی و به چه میزان استفاده کنند.

به علاوه روش‌های کمی‌‌ اولویت بندی درتصمیم گیری چند معیاره از قبیل: خانه کیفیت، تحلیل شبکه‌ای، تحلیل پوششی داده‌ها و دی‌متل تنها می‌تواند مؤلفه‌هایی را که پژوهشگر در نظر می‌گیرد، وزن‌دهی کند و مشخص می نماید که هر عاملی با چه وزنی برای ایجاد یا ارتقاء نوآوری مهم است. این در حالی است که استفاده از تکنیک هایی که بتواند هر عاملی را در دو گروه نوآوری بنیادی و یا تدریجی گروه بندی نماید و جایگاه دقیق واحدهای سازمانی را در دست یابی به نوآوری تدریجی و بنیادی تعیین نماید. می تواند مشخص نماید اگر یک واحد سازمانی جدید ایجاد شود از هر عامل به چه میزان استفاده نماید تا به چه میزان نوآوری تدریجی و بنیادی دست یابد، مثمر ثمر واقع شود. زیرا موجب می‌‌ شود که سازمانها، به صورت کاربردی بدانند برای گذار از نوآوری تدریجی به نوآوری بنیادی استفاده از این عوامل چه مقدار باشد تا از این طریق سازمان ها بتوانند بیش از پیش نوآور شوند و عملکردی نوآورانه‌تر داشته باشند.

افزایش رقابت، فشار جهانی­سازی و تحولات بازار، روش­های رقابت و ایجاد نوآوری را تغییر داده است. در شرایط جدید هم انتخاب عواملی که نوآوری را ایجاد می‌‌ کنند و هم ارتقاء و توسعه آنها به ­منظور افزایش انعطاف پذیری در برابر تغییرات بازار و دست یابی به سهم بازار بالاتر ضروری است. از این­رو دست یابی به نوآوری بیشتر مستلزم انتخاب سریع و مناسب عوامل مؤثر بر نوآوری ها است.

 همانطور که بیان شد، نویسندگان زیادی به بررسی اهمیت نوآوری پرداخته اند. آنها در نقش کلیدی نوآوری و عواملی مناسب ایجاد کننده آن در دستیابی به اهداف و عملکردی نوآورانه تر اتفاق نظر دارند. بنابراین تعیین نوع و میزان عوامل نوآوری، یک تصمیم استراتژیک می­باشد. به همین دلیل تصمیم­گیران به فرآیند نوآوری سازمان ها، که به طور پیوسته در حال رشد می‌‌ باشد، توجه زیادی نشان می­دهند. با توجه به نقش اساسی نوآوری در تعیین ارتقاء سهم بازار و دست یابی به عملکرد نوآورانه تر، یکی از وظایف اساسـی مدیران سازمانی، تعیین عوامل ایجاد کننده نوآوری و میزان تحقق آنها در سازمان است. تاکنون روش­های تصمیم­گیری بسیاری پیرامون این فرآیند ارائه شده­ است، اما حجم بسیار بالا اطلاعات، شرایط پویای همکاری با سازمان های مشتاق به نوآور شدن و همکاری مداوم با آنها دلایلی هستند که نیاز به استفاده از سیستم­های مبتنی بر هوش مصنوعی را فریاد می­کنند. علی­رغم مزیت ­ها و فواید اشاره شده پیرامون سیستم های مبتنی بر هوش مصنوعی در حل مسائل و تصمیم­گیری، تاکنون پژوهش های نسبتاً کمی‌‌ پیرامون استفاده از این سیستم ها در فرآیند تعیین عواملی که در هر واحد سازمانی باید به کار گرفته شوند تا از نوآوری تدریجی به بنیادی به دست یافت و عملکرد نوآورانه محقق شود، صورت گرفته است.

بنابراین با توجه به محدودیت‌هایی که برای مطالعات قبلی بیان شد، و همچنین پیشرفت‌های قابل توجه در عرصه‌ پردازش اطلاعات با استفاده از روش‌های هوش مصنوعی و سایر روش‌های غیرخطی مانند شبکه‌های عصبی مصنوعی [13] و شبکه‌های عصبی فازی[14]، که این محدودیت‌ها تا حدودی هموار شده‌اند )پارسا مقدم، شفیع خواه و شیخ الاسلام[15]، 2011). در این پژوهش از تحلیل شبکه عصبی استفاده شده است. شبکه‌های عصبی مصنوعی یا به زبان ساده‌تر شبکه‌های عصبی، سیستم‌ها و روش‌های محاسباتی نوینی برای یادگیری ماشینی، نمایش دانش، و در انتها اعمال دانش به دست آمده در جهت پیش‌بینی پاسخ‌های خروجی از سامانه‌های پیچیده هستند. ایده اصلی این گونه شبکه‌ها – تا حدودی – الهام‌گرفته از شیوه کارکرد سیستم عصبی زیستی است و برای پردازش داده‌ها، و اطلاعات به منظور یادگیری و ایجاد دانش قرار دارد. عنصر کلیدی این ایده، ایجاد ساختارهایی جدید برای سامانه پردازش اطلاعات است. این سیستم از شمار زیادی عناصر پردازشی فوق العاده ی بهم‌پیوسته با نام نورون تشکیل شده که برای حل یک مسأله، با هم هماهنگ عمل می‌کند. با استفاده از دانش برنامه‌نویسی رایانه می‌توان ساختاری طراحی کردکه همانند یک نرون عمل نماید. سپس با ایجاد شبکه‌ای از این نرون‌های مصنوعی به هم پیوسته، یک الگوریتم آموزشی برای شبکه ایجاد نمود و با اعمال این الگوریتم به شبکه آن را آموزش داد.

پژوهش حاضر در گامی‌‌ فراتر از مطالعات پیشین، سعی در اقتباس و جمع‌آوری همه عوامل مؤثر بر نوآوری بنیادی و تدریجی از مجموعه‌ ادبیات در دسترس داشته است و سپس با کمک مدل کانو و بکارگیری روش تحلیل شبکه‌ عصبی به تعیین ضریب اهمیت این عوامل در هر دو گروه نوآوری بنیادی و تدریجی پرداخته است و جایگاه واحدهای سازمانی را در هر نوآوری مشخص نموده است. در حقیقت وجه تمایز این پژوهش، جامعیت عوامل مؤثر بر نوآوری های بنیادی و تدریجی است که با کمک مدل کانو فازی ضریب اهمیت آنها را به دست آورد به علاوه برای اولین بار از مدل کانو استفاده گردید تا یک سیتم خبره به دست آید که بتواند به عنوان ورودی در شبکه عصبی وارد شود و بعد از آن با استفاده از روش نوین شبکه‌ عصبی ‌بتوان به نقطه‌ای برای گذار از نوآوری تدریجی به بنیادی دست یافت و جایگاه هر واحد سازمانی را در نوآوری مشخص نمود و در نهایت به سازمانهایی که به دنبال نوآوری هستند کمک کرد که از این مدل جهت تعیین جایگاه خود و راه های پیش بینی جایگاه واحدهای جدید در نوآوری تدریجی و بنیادی استفاده نمایند. با توجه به آن‌که سازمان ها از لحاظ زمان و بودجه با محدودیت روبرو هستند، با استفاده از این روش می‌توانند زمان و بودجه خود را به صورت هدفمند مورد استفاده قرار دهند. به بیان دیگر در این پژوهش تلاش بر آن بود با کمک رویکرد شبکه‌ عصبی و در نظر گرفتن همه عوامل مؤثر بر نوآوری بنیادی و تدریجی به صورت جامع، در درجه‌ اول عوامل در دو گروه نوآوری بنیادی و تدریجی گروه‌بندی شوند تا مشخص شود هر عامل برای ایجاد و ارتقاء چه نوعی از نوآوری کاربرد دارد، سپس درصدی که این عوامل می‌توانند منجر به عملکرد نوآورانه شوند، تعیین شود. در واقع در این پژوهش نقطه گذار از نوآوری تدریجی به بنیادی برای هر واحد سازمانی شرکت فولاد مبارکه اصفهان مشخص گردید. این سازمان برای حضوری قدرتمند در عرصه فروش و رقابت با سایر رقبا، سعی در مدیریت فرآیند های خود دارد. چرا که، فرآیند این شرکت نقش عمده­ای در موفقیت و یا ناکامی‌‌ این شرکت خواهد داشت، همان­طور که مشخص است فعالیت این شرکت وابستگی بسیار زیادی به نوآوری و عملکرد آن دارد . علاوه بر آن نتایج به آمده از این پژوهش در حیطه نوآوری کمک می‌‌ کند تا پژوهشگران و سازمانها دیگر نیز بدانند چه مقداری از هریک از عوامل را به کار بگیرند تا از نوآوری تدریجی به نوآوری بنیادی دست یابند.

1-3- اهمیت و ارزش پژوهش

با توجه به اینکه اولا در برنامه پنجم توسعه بر خصوصی سازی و تسریع آن تأکید شده است، همچنین برنامه های دولت، تمرکز زیادی بر بهبود مستمر کسب و کار دارد و نیز ایجاد و استمرار این بهبود، مستلزم وجود فضایی منصفانه، امن و توام با اعتماد برای رقابت است، در آینده ای نه چندان دور با به وجود آمدن رقبای بیشتر، بی شک سازمان­ها در وهله اول بیش از پیش سعی در حفظ موقعیت رقابتی و در وهله دوم به دنبال گسترش قدرت رقابتی خود خواهند بود.

بنابراین سازمان­ها برای کاهش خطر از رده خارج شدن می‌بایست، نوآوری‌های تدریجی یا بنیادی بیشتری ارائه کنند که از محصولات و فرآیند‌های تولید و بازارهای کنونی متمایزند. سازمان­هایی که به دنبال چنین نوآوری‌هایی هستند می‌بایست روی تغییرات، سرمایه‌گذاری کنند و از طریق هدف قرار دادن بخش‌های خاص بازار، فرصت‌های فوق العاده ایجاد نمایند، تا به منافع نوآوری چون هزینه‌های پایین‌تر و کیفیت بالاتر دست یابند. در نتیجه استفاده از یک سیستم نظامند و توجه به تنوع نیازها از سوی تولیدکنندگان، شرط حفظ سهم بازار آنها است در واقع در محیط رقابتی شدید، سازمان­ها باید نوآوری را در محصولات و خدمات خود برای بقا و موفق بودن ایجاد کنند.

از سویی دیگر دانش و تکنولوژی فعلی یک سازمان اگر چه می‌تواند هم اکنون برای آن مزیت رقابتی ایجاد کند اما تضمین نمی‌کند که سازمان بتواند در مواجهه با تغییرات سریع خارجی مزیت رقابتی خود را حفظ نماید(اوریلی و توشمان[16]، 2008). شناسایی عوامل مؤثر بر نوآوری و گروه بندی آنها به وسیله تکنیک‌ها و روش‌های کار متنوع و گسترده می‌تواند به نوآوری بیشتر کمک کند و آن را به پیش ببرد. در سازمان­هایی که تغییر و پیشرفت، از ارکان اصلی سازمان است، نوآوری از عوامل مهم برای رسیدن به اهداف آن است. شناسایی عوامل حیاتی و مهم نوآوری جهت ارائه خدمات و تولید بهتر و در نتیجه برتری رقابتی امری ضروری است که می‌توان این نوآوری را جهت بخشید.

قرن حاضر مملو از نوآوری­های گوناگون در زمینه فناوری‌ها، کالاها و خدمات جدید است اما در هیچ دوره‌ای مانند امروز نیاز به نوآوری، این چنین ضروری نبوده است. بدون شک روز به روز بر شدت رقابت در بازار‌های جهانی برای ارائه محصولات و خدمات توسط بخش‌های مختلف صنعت افزوده می‌شود و در دهه‌های آتی شدیدتر نیز خواهد شد. برای آن­که بتوان در بازارهای جهانی دوام آورد و بر رقبا چیره شد باید روش‌های قدیمی‌‌ و سنتی را کنار گذاشت. چون تنها از طریق ارائه محصولات جدید و مشتقات آن­ها است که می‌توان ارزش قابل توجهی برای شرکت ایجاد کرد. نوآوری و خلاقیت در سازمان­های توسعه یافته و مدرن به قدری حائز اهمیت است و از ویژگی‌های این سازمان­ها محسوب می‌‌ شود که حتی بعضا سازمان خلاق و نوآور به عنوان یکی از سازمان­های پیشرو، مطرح می‌شود.

در واقع می‌توان گفت با توجه به سرعت تغییرات و پیچیدگی‌های محیطی، سازمان­ها باید در جهت نوآوری گام بردارند و افراد را تشویق به نوآوری کنند، چون در غیر این‌صورت با دست خود نام خود را از صحنه روزگار محو می‌کنند. با توجه به اهمیت نوآوری، ‌اندازه‌گیری آن نیز دارای اهمیت می‌باشد. یکی از روش های اندازه گیری، تحلیل شبکه‌های عصبی است. این روش به طور گسترده ای در حوزه های مختلف مدیریت مورد استفاده قرار گرفته است و لیکن در زمینه گروه بندی عوامل و اندازه گیری آن­ها، تحقیقات کمی‌‌ انجام پذیرفته است. مزیت این روش نسبت به سایر روش‌های اولویت بندی در این است که این روش به گروه بندی عوامل می‌پردازد و در صورتی که پس از هر بار ارزیابی، هر واحد با میزانی مشخص در یکی از دو گروه نوآوری تدریجی و بنیادی قرار خواهدگرفت و با ایجاد یک واحد سازمانی جدید در سازمان، می‌‌توان تصمیم گرفت از هر عامل چه میزان استفاده شود تا از نوآوری تدریجی به بنیادی در حد بهینه حرکت شود.

1-4- کاربرد نتایج پژوهش

کاربرد مدل پیشنهادی، در انتخاب دقیق‌تر و مناسب‌تر مؤلفه‌های نوآوری تدریجی و بنیادی است. که به کمک آن مدیران سازمان می‌توانند راحت تر تصمیم‌گیری کنند و برای دست‌یابی به عملکردی با نوآوری بیشتر، تنوع بالاتر در تولید و دست‌یابی به سهم بالاتری از بازار گام های بهتری بردارند. یافته‌های این پژوهش برای همه سازمان­های نوآور به طور عام و برای شرکت فولاد مبارکه اصفهان به طور خاص کاربرد دارد.

1-5- اهداف پژوهش

تعیین ضریب اهمیت عوامل مؤثر بر نوآوری تدریجی و بنیادی با استفاده از روش کانو در شرکت فولاد مبارکه
تعیین جایگاه واحد های سازمان فولاد مبارکه اصفهان جهت گذار از نوآوری تدریجی به نوآوری بنیادی و عملکردی نوآورانه تر
1-6- سوال های پژوهش

ضریب اهمیت عوامل مؤثر بر نوآوری تدریجی و بنیادی با استفاده از روش کانو در شرکت فولاد مبارکه
چقدر است؟

جایگاه واحد های سازمان فولاد مبارکه اصفهان جهت گذار از نوآوری تدریجی به نوآوری بنیادی و عملکردی نوآورانه تر چگونه است؟
1-7- روش پژوهش

این پژوهش از نظر هدف، توسعه ای و کاربردی است. و از نظر روش بر اساس مسأله پژوهش، از نوع توصیفی، و تحلیل مقایسه ای است. و بر اساس زمان گردآوری داده­ها از نوع مقطعی و از نظر روش گردآوری داده ها میدانی و پیمایشی است.

1-8- قلمرو پژوهش

قلمرو موضوعی:

در این پژوهش عوامل مؤثر بر نوآوری تدریجی و بنیادی و میزان عملکردی نوآورانه تر در واحدهای مختلف سازمان با استفاده از ابزار شبکه های عصبی مورد سنجش قرار گرفته است.

قلمرو مکانی:

این پژوهش در واحدهای مختلف سازمان فولاد مبارکه اصفهان صورت گرفته است.

قلمرو زمانی:

پژوهش حاضراز اوایل اردیبهشت ماه تا اواخر خرداد ماه سال 1393 انجام شده است.

1-9- تعاریف واژه های پژوهش

نوآوری[17]: نوآوری به برنامه‌های کاربردی جدید از دانش، ایده‌ها، روش‌ها و مهارت‌ها مربوط می‌شود که می‌تواند قابلیت‌های منحصر به فرد و اهرم رقابت سازمان را ایجاد نمایند و درواقع فرآیندی است که عقاید اهداف و پویش‌ها در آن ایجاد می‌شوند (شاهین و صادق بیگی، 1389;21).

نوآوری بنیادی[18]: نوآوری بنیادی، به آن دسته از نوآوری‌هایی اطلاق می‌شود که نشان دهنده‌ تغییرات اساسی در محصولات جدید است که ناشی از تغییراتی انقلابی در تکنولوژی‌های مورد استفاده می‌باشد (ریچارد، والکرو جنس[19]، 2001;89 ).

 نوآوری تدریجی[20]: شامل آن دسته از نوآوری‌هایی می‌باشد که به تغییرات جزئی در فن‌آوری‌های موجود در طراحی، عملکرد، قیمت، کمیّت و اعمال تغییراتی برای پاسخگویی به نیازهای مشتریان وجود دارد. در واقع نوآوری تدریجی آن دسته از نوآوری‌های است که بر آموزش و توسعه سازمانی تمرکز دارد (ریچارد و همکاران، 2001;58).

عملکرد نوآورانه[21]: ترکیبی از چندین دستاورد سازمانی است که نتیجه­ی تجدید و بهبود تلاش‌های انجام شده در جنبه‌های مختلف نوآوری‌های شامل نوآوری در فرآیندها، محصولات، ساختار سازمانی و تعداد پتنت‌های پژوهش و توسعه است (باتساکیس[22]، 2012. ;12).

شبکه‌ی عصبی[23]: شبکه­های عصبی مصنوعی از مکانیزم پردازش اطلاعات بیولوژیکی الهام گرفته شده­اند. آن­ها از تعداد زیادی عناصر پردازشی موازی بهم پیوسته تشکیل شده و سعـی در ارائه کارایـی سیستم­های زیستی دارند. این شبکه­ها، سیستم­های پردازش اطلاعات انعطاف­پذیری هستند که قادرند بطور مداوم از اطلاعات ورودی به یادگیری پرداخته و خود را با محیط اطلاعاتی تطبیق دهند (جین و مارتین[24]، 10:1998).

1-10- جمع بندی

با توجه به اینکه حقیقت نوآوری یک ضرورت برای سازمان­ها ست و کمک می‌‌ کند تا در محیط‌های پویا و غیر قابل پیش‌بینی رقابت ‌کنند و از سویی دیگر چون نوآوری به عنوان یک منبع حیاتی ایجاد مزیت رقابتی محسوب می‌‌ شود، چرا که در عصر جهانی­شدن و ارتباطات، کمک شایانی به سازمان های نیازمند جهت اخذ تصمیمات صحیح و سریع می‌‌ نماید تا بتوانند در عرصه رقابت تنگاتنگ، گامی‌‌ جلوتر باشند. در این فصل، پس از مطرح شدن سوال پژوهش، به بیان هر چه بیشتر اهمیت و ارزش نوآوری پرداخته شده است در ادامه اهداف و قلمرو مکانی و زمانی پژوهش نیز بیان گردیده است.

2-1- مقدمه

در دهه گذشته، سرعت تغییرات در بازار بصورت قابل ملاحظه و وسیعی افزایش یافته است. در این محیط رقابتی شدید، سازمان­ها برای بقا و موفق بودن، باید نوآوری را در محصولات و خدمات خود ایجاد کنند. بنابراین در سازمان­هایی که تغییر و پیشرفت ارکان اصلی است، نوآوری از عوامل مهم برای رسیدن به اهداف به حساب می­آید. شناسایی عوامل حیاتی و مهم نوآوری جهت ارائه خدمات و تولید بهتر و در نتیجه برتری رقابتی امری ضروری است. بنابراین به دلیل آنکه نوآوری به برنامه های کاربردی جدید از دانش، ایده ها، روش‌ها و مهارت‌ها مربوط می‌شود که می‌‌ تواند قابلیت‌های منحصر به فرد و اهرمی‌‌ رقابتی را در سازمان ایجاد نمایند تصمیم گیری در رابطه با عوامل مؤثر بر دو نوع تدریجی و بنیادی نوآوری و میزان به کار گیری آنها در سازمان برای دست یابی به عملکرد نوآورانه تر از اهمیت بالایی برخوردار است.

در این فصل ابتدا، مفاهیم نوآوری و عملکرد نوآورانه مطرح شده است، سپس، تکنیک‌ شبکه عصبی به منظور ارزیابی عوامل مؤثر بر نوآوری بیان شده است. و در نهایت پیشینه پژوهش در قالب پژوهش‌های داخلی و خارجی ارائه گردیده است.

2-2- معرفی نوآوری

در طول 30 سال گذشته، نوآوری مورد توجه محققان و متخصصان بوده است (گاتیگنن و همکاران، 2002 ؛ دامان پور، 1987). چراکه ورود به عرصه نوآوری زمینه را برای گسترش سطح رقابت و ایجاد فرصت رشد سودمند هموار می‌‌ سازد و موجب ارائه مطلوبیت بیشتر برای مصرف کننده می‌شود. به عبارت دیگر، نوآوری هم به عنوان یک عامل مهم برای درجه رقابت پذیری و پیشرفت سازمان­ها و هم به عنوان عاملی برای شناسایی عناصر کلیدی ارتقاءی نوآوری فرآیند‌ها و محصولات به حساب می‌آید و سازمان­ها برای داشتن مزیت رقابتی طولانی مدت، باید نوآوری را بی وقفه و به طور مداوم به کار گیرند تا بتوانند ارتقاء یابند. اهمیت نوآوری، پژوهشگران را برای شناسایی نیرو محرکهای مختلف نوآوری، برانگیخته است (اسلاملو، 1392).

2-2-1-نوآوری

نوآوری اشاره به کاربرد جدید دانش، ایده، روش و مهارت‌هایی دارد که می‌تواند قابلیت‌های منحصر به­فرد و اهرم‌های جدیدی برای رقابت سازمانی ایجاد کند(اندرسون و همکاران[25]، 2008,شاهین و عباس زاده [26]، 2013). از آنجایی که امروزه مشتریان دقت بیشتری در انتخاب خود دارند بنابراین انتظار دارند محصولات تنوع بیشتری داشته باشد و نوآوری بیشتری در آنها دیده شود(شاهین و همکاران[27]، 2013) پس در بازارهای جهانی، سازمان­ها باید توانایی تشخیص چالش‌های نو و پیکر بندی مجدد تکنولوژی‌ها، شایستگی‌ها و سرمایه‌های دانشی خود را جهت ایجاد مزیت رقابتی پایدار داشته باشند(تیس[28]، 2000).

در تعریفی دیگر نوآوری عبارت است از، ظرفیت کلی سازمان در معرفی محصولات جدید به بازار یا گشودن بازاری جدید به همراه ترکیب راهبردی با در برداشتن رفتارها و فرآیندهای نو (نورث و اسمال بون[29]، 2000). معمولاً محققان بر این باورند که مفهوم فرآیند نوآوری را درک کرده‌اند. اما در حقیقت بسیاری از تحقیقات انجام گرفته در حوزه‌های مرتبط با نوآوری، تعاریف و طبقه‌بندی‌های متفاوتی از نوآوری را ارائه داده‌اند. در­­واقع مفهوم نوآوری توجه تعداد زیادی از محققان را به خود جلب کرده است. این مفهوم برای اولین بار توسط شومپیتر در سال 1934 ارائه شده است که با توصیف نوآوری به رسمیت شناخته شده است و به عنوان فرآیند ایجاد نام تجاری جدید، محصولات، خدمات و فرآیندها و تأثیر آن بر توسعه اقتصادی بوده است. از آن به بعد دانشمندان مختلفی به تشریح متفاوتی از این مفهوم، برای بقای طولانی مدت سازمان­ها پرداخته‌اند و آن را به عنوان عامل بسیار مهمی‌‌ در نظر گرفته­اند. ادبیات گذشته دو نگرش به نوآوری داشته است، 1- نگرش هدف محور، که تمرکز بر روی نوآوری به خودی خود 2- نگرش موضوع محور، تمرکز بر روی موضوعاتی مانند کشور، صنعت، سازمانها و گروه‌ها که ابداع و اجرا کننده نوآوری هستند.

 از آن به بعد دانشمندان مختلفی، تشریح متفاوتی از این مفهوم برای بقای طولانی مدت سازمان­ها داشته اند و آن را به عنوان عامل بسیار مهمی در سازمان­ها در نظر گرفته­اند(خان و همکاران[30]، 2009).

مفهوم نوآوری از دهه 60 تا هزاره سوم دارای مفاهیم متفاوتی بوده است که این مفاهیم در جدول1-2 ارائه شده است.

جدول 1-2 مفهوم نوآوری از دهه 60 تا هزاره سوم (منطقی، 1384)

دوره زمانی
مفهوم نوآوری
نوآوری دهه 60
ارائه محصول جدید به بازار، تمرکز بر پژوهش و توسعه، عمدتا نوآوری بنیادی(بنیادی)، تمرکز کم بر مشتری
نوآوری دهه 70
توجه به مشتری، نوآوری از روی تنوع در محصول، نوآوری تدریجی
نوآوری دهه 80
بازاریابی (به دلیل رقابت بیشتر )، نوآوری در خدمات
نوآوری دهه 90
پیدایش نوآوری مبتنی بر دانش، نوآوری بنیادی، نوآوری در خدمات
نوآوری هزاره سوم
توسعه فراگیر نوآوری مبتنی بر دانش
همان‌طور که اشاره شد فرآیندهای مختلف نوآوری، خروجی‌های متفاوتی را به‌دنبال دارد. بعضی از این نتایج در محصولات و تغییر در آن­ها یا در خدمات و یا در روش انجام امور توسط سازمان­ها می‌باشد. اگر سازمانی به دنبال بقا در محیط متغیر و پویا باشد، لازم است در انواع مختلف نوآوری سرمایه گذاری نماید، چرا که انواع مختلف نوآوری، به روش‌های متفاوتی سازمان را تحت تاثیر قرار داده و نتایج متفاوتی را به دنبال دارد(سیگاو و همکاران[31]، 2006). پژوهشگران طبقه بندی نوآوری را به روش‌های گوناگونی انجام داده‌اند. با توجه به مطالعات گذشته، گونه شناسی‌های متفاوتی از نوآوری ارائه شده است، که پنج نوع نوآوری را در مطالعات تجربی شناسایی کرده­اند. این نوآوری­ها عبارتند از نوآوری تدریجی در محصول، نوآوری تدریجی در فرآیند، نوآوری بنیادی در محصول، نوآوری بنیادی در فرآیند و نوآوری اجرایی(هرمان و همکاران[32]، 2007). جهت تمایز بین این پنج نوع نوآوری، نیاز به بحث در مورد تفاوت‌های بین نوآوری اجرایی و فنی، نوآوری تدریجی و بنیادی و نوآوری در فرآیند و محصول است. در ابتدا نوآوری به نوآوری اجرایی و فنی تقسیم بندی می‌شود. نوآوری اجرایی به کاربرد ایده‌های جدید جهت بهبود ساختار و سیستم سازمانی و نفود فرآیندها به ساختار اجتماعی یک سازمان اشاره دارد(دامان‌پور[33]، 1987; وراواردنا[34]، 2003). در مقابل نوآوری فنی به‌کارگیری تکنولوژی جدید که با محصولات و فرآیندها یکپارچه هستند، تعریف می‌گردد(یانگ‌هونگ و همکاران[35]، 2005). معمولا نوآوری اجرایی ناشی از نیاز‌های درونی سازمان، جهت هماهنگی و ساختاردهی می‌باشد در حالی‌که عمدتا نوآوری فنی پاسخی به عوامل محیطی همچون شرایط نا‌اطمینان بازار یا دانش فنی می‌باشد(گارتنر و همکاران[36]، 1984). نوآوری اجرایی از رویکرد بالا به پایین استفاده می‌کند، یعنی مدیران سطوح بالای سازمان خود را به فعالیت‌های مرتبط متعهد می‌دانند در حالی که نوآوری فنی از رویکرد پایین به بالا استفاده می‌کند یعنی جایی که تکنسین‌های سطوح پایین درگیر انجام کارها هستند(دفت[37]، 1978). نوآوری اجرایی نیازمند به‌کارگیری هزینه‌ها و دربردارنده شکست‌های سازمانی است و فعالیت‌های کاری پایه‌ای را به‌طور مستقیم و مشتریان را به ‌طور غیر مستقیم تحت تأثیر قرار می‌دهد(ویراواردنا، 2003). با توجه به درجه و موضوع تکنولوژی، نوآوری فنی به نوآوری بنیادی و تدریجی و نوآوری فرآیند و محصول تقسیم بندی می‌شود.

نوآوری فنی با در نظر گرفتن ویژگی‌های سطح تغییر(حداقلی یا حداکثری) مشتریان و بازار هدف(مشتریان موجود یا جدید) و میزان ریسک(کم یا زیاد) می‌تواند به دو دسته تدریجی و بنیادی تقسیم بندی شود. نوآوری تدریجی به حداقل کردن تغییرات تکنولوژی‌های موجود بر حسب طراحی، کارکرد، قیمت، کیفیت و ویژگی‌های نیازهای مشتریان موجود اشاره دارد(گارسیا و کلانتون[38]، 2002; دی پروپریز[39]، 2002)، در حالی‌که نوآوری بنیادی به عنوان بکارگیری تکنولوژی‌های نو جهت ایجاد تقاضا، زمانی که بازارها و مشتریان شناسایی نشده‌اند تعریف می‌گردد(جانسن و همکاران[40]، 2006). نوآوری تدریجی بر پالایش، گسترش، افزایش و بهره‌برداری از مسیرهای تکنولوژیکی، مهارت‌ها و دانش رایج تمرکز دارد(گاتیگون و همکاران[41]، 2002)، در حالی که نوآوری بنیادی همچون ویران ‌کننده شایستگی‌ها( تیس و همکاران، 1997) بر کشش بازار یا استراتژی‌های رانش فنی، تمرکز دارد(لی و همکاران[42]، 2008). نوآوری تدریجی در بردارنده سطح کمتری از ریسک و فواید و منافع کمتری است، در مقابل نوآوری بنیادی، نیازمند سطح بالاتری از ریسک و عدم اطمینان می‌باشد(کوبرگ و همکاران[43]، 2003). در مطالعه‌ای مشخص شد که نوآوری بنیادی تنها ده درصد از نوآوری‌های جدید را در بر دارد در حالی‌که سهم نوآوری تدریجی حدودا 90 درصد می‌باشد(روزول و گاردینر[44]، 1988).

  برای یک سازمان بسیار مهم است که تصمیم بگیرد در چه موضوعی یا چه محصولی باید برای ایجاد یک موقعیت جدید در بازار، نوآور شود. موضوع نوآوری هم مرتبط با محصول است و هم

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1398-07-21] [ 12:46:00 ب.ظ ]