مقدمه. 1

بیان مساله. 3

اهمیت و ضرورت تحقیق. 6

اهداف تحقیق: 7

فرضیه های تحقیق : 8

تعاریف عملیاتی.. 8

فصل دوم. 10

تعریف افسردگی.. 11

اختلالات افسردگی.. 11

طبقه بندی افسردگی.. 12

همه گیرشناسی اختلالات افسردگی.. 14

شیوع و بروز اختلالات افسردگی.. 14

جنسیت.. 16

مغز و عصب شیمیایی.. 17

دوره های افسردگی: 19

انواع افسردگی.. 20

رویکردهای افسردگی.. 21

مدل زیست شناختی.. 22

نظریه روان کاوی: 24

نظریه رفتارگرایی: 26

نظریه شناختی: 27

نظریه تلفیقی (یکپارچه) لوینسون در خصوص افسردگی.. 29

عوامل پیش بینی کننده دوره های افسردگی و عود آن و چگونگی انطباق آن ها با نظریه لوینسون. 34

دوره های افسردگی.. 34

نظریه یادگیری اجتماعی لوینسون. 45

مدل خود کنترلی.. 47

کاربرد مدل خود کنترلی.. 52

نشانه شناسی.. 52

سبب شناسی.. 54

درمان. 54

درماندگی آموخته شده سلیمگن: 56

مدل رفتاری- شناختی سلیمگن. 57

تجدیدنظر تئوری درماندگی فرمولبندی جدید: 58

وضعیت مفهومی تبیین و سبک تبیین: 61

تبیین های علی و سبک تبیین، سازه های فرضی: 65

سبک تبیین در مقابل واقعیت: 66

روش تحقیق. 68

ابزار گردآوری داده ها 68

جامعه آماری ، نمونه آماری و روش تجزیه و تحلیل داده ها : 70

فصل چهارم. 71

مقدمه. 71

آمار توصیفی.. 71

آمار استنباطی.. 75

فصل پنجم. 82

مقدمه: 82

بحث و بررسی نتایج.. 82

محدودیت های تحقیق. 85

پیشنهادات.. 87

منابع. 88

مقدمه

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه ها اینجا کلیک کنید

در تاریخ معاصر علوم، معانی مفاهیمی مانند «مکتب»، «نظریه» و یا «تئوری» تا حد زیادی مترادف به کار رفته است. منظور از این مفاهیم غالبا ارائه بینش و روش خاصی است که جهت تبیین و توجیه، ساخت و کنش و کیفیت و کمیت روابط بعضی از پدیده های مرتبط با هم در جهان هستی بکار می رود (شاملو،1389).

از آنجا که بینش دانشمندان متفاوت است، لذا دیدگاه آنها نسبت به شناخت و توجیه پدیده های عالم هستی نیز با هم تفاوت دارد. از این رو مکاتب و نظریات بسیاری درباره تبیین و توجیه رفتار موجودات زنده و بخصوص رفتار انسان پدید آمده است. علاقمندان به مطالعه انسان، همیشه این سئوال را مطرح می کنند که چه مقدار از شخصیت ارثی و به فطرت مربوط می شود و چه مقدار آن با محیط و فرهنگ او ارتباط دارد؟ این موضوع در تاریخ تکامل عقاید، هر زمان به نحوی فلاسفه، دانشمندان و بخصوص روانشناسان را به خود مشغول داشته است. فطرت گرایی در روانشناسی تاریخی طولانی دارد. برای مثال بقراط، پدر علم پزشکی معتقد بود که خلقیات انسان از تعادل چهارز مزاج «خون،صفرای زرد،صفرای سیاه و بلغم» تشکیل می شود. در زمان ما، یعنی قرن بیستم افرادی مانند کرچمر[1](1935) و شلدون[2](1944) طبق نظریه هایی که ارائه داده اند، خصوصیات و خلقیات روانی انسان را به ساختمان فطری و جسمانی آنها مربوط دانسته اند. در نظریه افرادی مانند فروید نیز مفهوم نهاد[3] که در شکل گیری زیربنایی شخصیت اهمیت فراوانی دارد به خصوصیات سرشتی و نهادی افراد مربوط می شود. در آن سوی فطرت گرایی مسئله محیط گرایی در ایجاد و تکامل شخصیت قرار دارد که البته موضوع تازه ای نیست. رفتارگرایان تاثیر یادگیری و شکل گیری عادات را در مجموع سازنده شخصیت ناشی از محیط و فرهنگ می دانند. به عقیده آنها از زمان واتسون[4] تاکنون، این امر مهمترین و اساسی ترین مسئله در مطالعه شخصیت است. در زمان ما، بسیاری از روانشناسان، روانپزشکان و متخصصان سلامت روان، رفتار انسان و کنشهای بهنجار و نابهنجار او را ناشی از ارتباط متقابل و دائمی این دو عامل یعنی فطرت و محیط می دانند (اسکات [5]به نقل از جمالفر، 1384).

رویکرد رفتاری به عنوان واکنشی مستقیم در برابر رویکرد ذهن گرایانه روانکاوی به وسیله واتسون(1913) و اسکینر[6] (1945) آغاز شد. رفتارگرایان اولیه تمایل داشتند نظریه یادگیری و شرطی سازی را آن طور که در آزمایشگاه با حیوانات انجام می شد با انسان به کار برند. درمانگران رفتاری معاصر در الگوهای خود تجدید نظر کرده و نقشی را برای عوامل شناختی و واسطه ای در نظر گرفته اند.

مفهوم تقویت، قلب رویکرد رفتاری است. گفته می شود هر زمان رویدادی به دنبال رفتار بیاید و احتمال تکرار رفتار را افزایش دهد، تقویت روی داده است. رویکرد رفتاری در مورد اختلالات روانی نیز تبیین های متفاوتی دارد. افسردگی از جمله اختلالاتی است که  نظریه پردازان رویکرد رفتاری در باب آن به تفضیل سخن گفته اند. افسردگی حالت مرضی عاطفی است که با احساس ناامیدی، بی کفایتی، گناه، بی ارزشی و استدلال و منطق ناکارآمد همراه است (فیرس و ترال به نقل از فیروزبخت،1386).

اگرچه رویکردهای رفتاری فعلی برای اختلال افسردگی در فرضهای نظری و راهبرهای درمانی متفاوت هستند، ولی همه آنها در اصل بنیاد و منشاء واحدی دارند. به سر می برند در مقایسه با افراد دیگر از اعتماد به نفس پایین تری برخوردارند (رهم[7]، 1977). یکی از حوزه هایی که افسردگی می تواند تاثیر سویی بر آن گذارد، فرایندهای خودکنترلی می باشد. نظریه پردازان رفتاری فرض می کنند که افسردگی و فقدان تقویت به هم وابسته اند. بسیاری از این نظریه پردازان به شدت تحت تاثیر مطالعات اسکینر بوده اند. عقاید ناشی از کار اسکینر با تاکید بر تعامل اجتماعی، خصوصا روی لینکه چطور رفتار افراد دیگر می تواند بعنوان تقویت عمل کند، اصلاح شده اند. لوینسون[8] و همکارانش(1974) در زمره پیشگامان تحقیق روی افسردگی از نقطه نظر رفتاری بوده اند. بطور کلی، آنها تاکید دارند که میران پایین بازده رفتار و احساس غم و ناراحتی

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1398-07-12] [ 06:12:00 ب.ظ ]